نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

مبتلا بشم مردم

توی هر ضرر باید استفاده‌ای باشه، باخت باید احساس فوق العاده‌ای باشه

آه فاتح قلبم فکرشم نمیکردی رام کردن این شیر کار ساده ای باشه

آه چشمه‌طوسی آه چشم ویروسی

محسن چاوشی رو باید از سر صحنه رفتن در فیلم سنتوری دنبال کرد تا امروز. از روزی که پول تهیه بلیط اتوبوس نداشت که خودشو به ازگل برسونه. اما امروز به مدد تلاش و توکل یکی از فعالین پرکار دز زمینه‌ی ازاد کردن زندانی و دستگیری از نیازمندانه. عکس کارهای قدیمش که موجی از انرژی منفی رو به مخاطب منتقل می‌کرد مدتهاست آثاری جذاب و توامند که در زمینه‌ی بیدار کردن حس قدرتمند درونی و منتال آدمها و بخشیدن انگیزه در اونها موثره تولید می‌کنه.

 
bayan tools محسن چاوشی

دانلود موزیک

  • ۶ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۴۰
  • مجتبی قره باغی
من درباره تو به آنها نگفتم

«من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

‏اما تو را دیده‌اند که در چشمانم شنا مى‌کنى!

من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم؛

اما تو را در کلمات نوشته شده‌ام دیدند.

عطر عشق نمى‌تواند پنهان بماند..»

«نزار قبانی»

  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۷
  • مجتبی قره باغی
رویای نیمه شب

رویای نیمه شب

داستانی جذاب و هپی اند. اگر قرار بود این کتاب رو فیلمشو بسازن یه فیلم هندی میشد ازون دست فیلمهایی که تماشاگر میگفت گمشو بابا دیگه اینطوری نمیشه!

اما به هر حال در این کتاب اینطوری شده. داستان حول محور هاشم نامی میگذره که عاشق دختری جذاب شده و از قضا اون دختر شیعه است! هاشم چی؟ اهل تسننه. زمان وقوع داستان در چه زمانیه؟ 500 سال بعد از غیبت حضرت مهدی عج!

حالا که اسم امام زمان عج به میون اومد احتمالا باید حدس زده باشید که این داستان احتمالا بر اساس واقعیته و رگه های مذهبی هم داشته باشه اون هم با وصفی که از مذهب شخصیت های داستان گفتم.

این داستان به قدری گیرا و جذابه که من نتونستم داستان رو کنار بذارم و اون رو مثل کتاب شبهای روشن یه شبه تمومش کردم.

بنابراین پیشنهاد می دم حتما این کتاب رو بخونید.

راستی من هنوز موفق نشدم برای خودم یه کتابخوان دیجیتال بخرم و دارم با گوشی کتاب می خونم. به شدت هم میترسم که برای چشمام مشکلی بوجود بیاد. لذا اگر شما هم میترسید به نظرم کتاب چاپی تهیه کنید بهتره.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۰۴
  • مجتبی قره باغی
شبهای روشن

وصف این کتاب رو زیاد شنیدم. انقدر که نوشته بودن باید عاشق باشی و مزه عشق را چشیده باشی؛ انقدر که نوشته بودن باید یکی عاشقت شده باشد تا بفهمی ناستنکا در کجای داستان قرار داره.

کتاب در یک سوم ابتدایی کمی ثقیله که اون هم به خاطر اوهام ذهنی راوی بود. درست از جایی که داستان ناستنکا شروع میشه، عاشقانه های رمان پای به میدان میذارن. داستانی عاشقانه که در انتها می تونه اشک های شما رو جاری کنه. یکی از ویژگی های داستان اینه که شما رو مجبور به حدس و گمان هایی درباره شخصیت ها میکنه گویی شاید داستایوفسکی قصد شوکه کردن خواننده رو داشته، اما در آخر متوجه میشید که نه اینطور نیست و داستان روال واقعی رو داره پیش میره و خیلی پیچیدگی و در هم ریختگی نداره.
پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
اگر علاقه دارید میتونید این رمان رو اپلیکیشن های کتابخوان مثل طاقچه و فیدیبو مطالعه کنید.

تکه ای از داستان:
وای که چقدر شادی و شیرین‌کامی انسان را خوشرو و زیبا می‌کند. عشق در دل می‌جوشد و آدم می‌خواهد که هرچه در دل دارد در دل دیگری خالی کند. می‌خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند، و این شادی بسیار مسری است.

  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۵۲
  • مجتبی قره باغی

عاشقانه آونگ شده ام

هایکویی از عباس معروفی با صدای من

و متنی از من:

آونگ شدن چیزی شبیه چرخه و دایره نیست

رفت و آمدیست بین خویش و خود
خود که خود من است و خویش معشوقه من

  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۱
  • مجتبی قره باغی

هر روز صبح وقتی بیدار میشی شوق زندگی رو در خودت بیدار کن
خیلی چیزها و خیلی آدم ها هستن که اشتیاق تو برای زندگی ان
و تو خودت علتی برای زندگی و اشتیاقی برای دیگری هستی

این هایکوی عاشقانه از عباس معروفی رو با صدای خودم تقدیم میکنم به همه به شما به تو...

تو خوابیده ای آرام ...

  • ۰ نظر
  • ۰۴ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۳۷
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات