نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

سلام ای خدا بهترینم سلام

گنهکار درگاه تو، از زمینم، سلام

من آنم که رستم بود پهلوان

تو دانی که من کمترینم سلام

سلام از زمینی ترین ذره خاکیت

سلام علیک ذره بینم سلام

تو دانای سری که مشکل چرا

بر عشق افتاده، عاشق ترینم سلام

همه چاره سازند و بی چاره اند

تویی اخرین چاره ام، واپسینم سلام

ز هاتف سلام علیکم علیکم سلام

سلام از ازل تا ابد، بی‌قرینم سلام

مجتب قره باغی ( هاتف ری)

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی

دیشب کشاند من را قیلی به سوی قالی

جایت همیشه سبز است اما نبود خالی

آنقدر خسته بودم یک آن به خواب رفتم

گویی که مرده باشم نایی نبود و حالی

در خواب بسته بودم درهای کلبه ام را

نشئه نبودم اما نعشم به روی قالی

کابوس دیدم انگار در باز شد پریدم

بستم دریچه های رویایی و خیالی

نوری احاطه ام کرد رنگ سفید و خونم

جوشید، قلبم اما حالش نبود مالی

فریادهایم آن شب چون خون می چکیدند

در خواب مرده بودم چون سبک سورئالی

فریاد میکشیدم دنبال جیغ بودم

کابوس من همینست آثار مونک و دالی

بختک نشسته رویم چیزی دگر نمانده

بر من کند تعرض کابوس آل و تالی

آرام صورتم را بوسید جان هاتف

یک آن خواب من بود اما گذشت سالی

مجتبی قره باغی (هاتف ری)

دانلود موزیک

  • مجتبی قره باغی

پروردگار عالم

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام بر تو ای کودک ای نوجوان

خدا کیست میدانی ای جان من؟

همو که به یک لحظه در یک زمان

بنا کرد کوه و دریا ولی این همه

سر سوزن اند از عالم بی کران 

چراغانی و نور شب را ببین

ستاره چراغ زمینست در آسمان

همه روشنایی و نور در جهان از یکیست

ز خورشید و خورشید از قدرتی پر توان

خداوند واحد خداوند نور

خداوند مالک همان پادشاه جهان

بیا بابت این همه لطف بی حد او

تشکر کنیم از خدا خالق بندگان

تو هم همچو هاتف نما شکر او

تشکر برای همه آشکار و نهان

مجتبی قره باغی (هاتف ری)

  • مجتبی قره باغی

این ترانه رو در خصوص مشکلات نظام نوشتم همراه با خوانش

  • مجتبی قره باغی

غزل یکبار ظهور کن که برای امام زمان عج سرودم همراه با خوانش

  • مجتبی قره باغی

این شعرو در اولین سالگرد شهید حججی نوشتم

  • مجتبی قره باغی

فرزند روح الله

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات