این اوپنیگ ویدئو رو برای شبکه سحر تولید کردم برای یه برنامه ای با همین نام کتاب سردار سلیمانی.
- ۲ نظر
- ۱۷ دی ۰۲ ، ۲۳:۴۴
این اوپنیگ ویدئو رو برای شبکه سحر تولید کردم برای یه برنامه ای با همین نام کتاب سردار سلیمانی.
چند سالی بود که ارور تی وی رو از دست داده بودم. اکانتش رو. حالا بعد از مدتها تونستم برش گردونم و البته هر دو پیج رو. قراره با ایده های جدید ببریمش جلو. فعلا تا برنامه های جدید رو شروع کنیم پستهای دیگران رو و برخی ویدئوهایی که خودم میسازم رو دارم بارگذاری می کنم تا کار اصلی و رویکرد جدیدم شروع بشه به امید خدا. علی الحساب اگر مایل بودید فالو بفرمایید تا بزودی کارهای جدیدمون رو ببینید.
عقیق را گویند سنگی است به رنگ خدا
و مستحب که در نماز بوسه زند دستان مومن را
و در قنوت نیز چشمش را خیره میدوزند به چشمانشان
سر کودک اما سنگ
میخواهد از قنوت آیا ؟!
یه وبلاگ بسیار خوب به چشمم خورد. یکی از پست های وبلاگ رو با اجازه نویسنده اش اینجا نشر میدم. انقدر به دلم نشسته وبلاگش که یه پادکست بسیار ساده با صدای ناهنجار خودم تولید کردم برای اون پست. در ادامه گوش بدید.
َإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین (شعرا 80)
و هنگامی که بیمار میشوم او شفایم میدهد
به چشمهای تو فکر میکنم
به روضه هر شب حضرت یعقوب
و مگر من از این دنیا چه میخواستم
جز آنکه پیغمبری از جنس قمر باشم برایت
چند روزیه موزیک اخیر احسان دریادل رو مدام گوش میدم. موقع ورزش ترانه ریمیکس محسن چاوشی خیلی میچسبه اما این لعنتی نمیدونم چرا و قضیهاش چیه! میدونی یه جورایی مثل اونایی که بی دلیل هوس شیرینی میکنن و هی میخورن و دلشون رو نمیزنه.
نمیدونم چی تو موزیکشه! حتی ترانه تقریبا جلف و سبکی هم داره چه از نظر ادبی چه از نظر بیان در جملات کاربردی دیالوگ های روزمرهمون. به هر حال فعلا یه حس غریب از دل موزیکش دارم میگیرم. انگار تو کور سوی تاریکی یه سری چراغ رنگی خاموش روشن میشن. چشماتو که محکم میمالی سیاه میشن و توش فشفه روشن میشه! یه چیز تو همون مایه هاست و اما دلم هم کمی قنج میره. نمیدونم چرا...
باور نکردنیترین مرگ این سالها برای من، فوت استاد بزرگ دوبله و یگانه صداپیشه عرصه فیلم و سریال و رادیو جناب استاد ناصر طهماسب دوست داشتنیست.
باورنکردی، غمبار و متاثرکننده برای من. روحیهام از زمانی که خبر رو خوندم و متوجه شدم ایشون دیروز به رحمت خدا رفتن و بنا به دلایلی اعلان خبر تشییع و تدفین ایشون پس از انجام مراسم صورت گرفته به شدت ازرده خاطرم کرد.
خاطراتی از ایشون دارم مانند خیلی از کسانی که با او خاطرات شیرینی دارند و داشتند. خاطرم هست برای مستندی-که تلاش داشتم اون رو بسازم اما عدم توافق من با سفارش دهنده باعث شد کاری از پیش نره- با ایشون صحبت کردم. گفتم یکی از ارزوهای من ساختن فیلمیست که شما در اون نریتور باشید. علت رو هم اینطور عنوان کردم که منهای شیفتگی من به صدای شما و شخصیت صدای شما، کار اگر ضعیف هم باشه صدای شما وزنه ای عجیب به کار اضافه میکنه که باعث میشه ضعف فیلم به چشم نیاد. ایشون با لبخند گفتن یعنی من کارهای ضعیف رو انتخاب میکنم و انجام میدم؟ گفتم نخیر! در حقیقت باید اعتراف کنم که امثال من چشم امیدمون به شماست.