ای خوش آن دل ناز دلبر می کشد
ناز شیدا نه، صنوبر می کشد
قرن ماضی شد تلف با دیگران
منت حالا دل ز نوبر می کشد
هاتف ری
- ۰ نظر
- ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۳
ای خوش آن دل ناز دلبر می کشد
ناز شیدا نه، صنوبر می کشد
قرن ماضی شد تلف با دیگران
منت حالا دل ز نوبر می کشد
هاتف ری
عاشقانه آونگ شده ام
هایکویی از عباس معروفی با صدای من
و متنی از من:
آونگ شدن چیزی شبیه چرخه و دایره نیست
رفت و آمدیست بین خویش و خود
خود که خود من است و خویش معشوقه من
یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره
یکی میدونیه فیلمم میسازه
یکی فیلمسازه و میدون نداره
جوون مملکت بی کاره بی زن
یه عمره پیش بابا جیره خواره
یه چند تاشون خدایی شغل دارن
تلگرام باشه ادمینم میاره
یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره
فلان مرد قدیمی پاش لب گور
چهل ساله چهل تا شغل داره
یکی پنجاه و هفت تا زخم داره
یکی می دزده میره چون قراره
یکی با چارو اون با چارصد تن
طلا و پول در حال فراره
عموم سفرش همش بو نفت میده
بابام رفته که نفتش رو بیاره
الان چند ساله مامان توی پستام
کنار عکس بابا لایک میذاره
یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره
هاتف ری(مجتبی قره باغی)
کِی بود که با شور تو من محشور بودم
هر چند که زندانی دل محصور بودم
من کنج قفس بودم و مهر تو مرا بس
در عشق و سکوتی که به آن مجبور بودم
ای خط لبانت همه نقاشی رامبراند
تو بوم پر از رنگ و هنر من کور بودم
ای نقش زن سبک نوار دل خونم
منقوش به پرده تو، من از تو دور بودم
مهمانی من دائمی و نام تو مهمان
بر کاغذ بی نام تو من ممهور بودم
سالیست که وابسته به تو هاتف حیران
من بودم و تو بودی و من مهجور بودم
پشت مبلمانمان
پشت پرده هایمان
پشت زندگی های به ظاهر مدرنمان
پشت این همه نور رامبراندی
پشت تابلوی ماهاتما گاندی
پشت لوسترهای پر نورمان
پشت ظاهری پر زرق و برق
پشت خانه ی فقیر بی آب و برق
در تراس سنتی یا مدرن خانه هایمان
سرکه هست
آبِ لیمو
آبِ غوره هست
پشت مبلمانمان
در تراس سنتی یا مدرن خانه هایمان
دو بیت از سروده های قدیمیم:
حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است
شیری به جنگل ما شاری نمی کند
نادر برای گشایش به ملک خویش
خونی برای وطن جاری نمی کند
خطاب به تویی که میدونم داری میخونیم (حافظ داده ی من)؛
اینو برای تو گفتم مخصوص مخصوص
مثل مخصوص های دیگر
یادت هست باورم نمی کردی؟!
اسمهای شعر شد معضل!
حافظ و کریم و نادرها
فاعلٌ فعیلُ لا مُفعَل
البته شاید حافظ و کریمخان و نادر شیر و جنگل هم
همه معشوقه های من بودند !!!