نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

رد دادم رفت

رد دادم رفت

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ

تقریبا که نه، دقیقا ۴ بعد از ظهر هشتم فروردین بود، همین چند روز پیش. منم مثل خیلی های دیگه رفته بودم سر کار.

پشت میز نشسته بودم و با یکی از همکارام که از قضا دوست قدیمیمه داشتیم یه چیزی نگاه میکردیم که من یه حس عجیبی بهم دست داد، سرم به طرز عجیب و جالبی گیج رفت. خواستم از جام بلند شم که محکم سر جام افتادم. خندم گرفته بود. علی گفت چی شده؟! گفتم نمیدونم فکر کنم، سرم... یهو متوجه شدم نمیتونم حرفم رو تو دهنم جمع کنم.

خلاصه بی اینکه حرفی بزنم از جام بلند شدم و از اتاقم بیرون رفتم. یه طوری سرم گیج میرفت که انگار دو نفر داشتن سر منو با دست به چپ و بعد دوباره به راست هول میدادن. دوباره دراز به دراز ولو شدم زمین.

اینبار مثل قبل یه سر درد یا سیاهی رفتن چشم نبود. اینبار نزدیک به ۱۰ دقیقه سر گیجه داشتم.

بچه ها زنگ زدن اورژانس که با مخالفت من برای اعزام ماشین، یه سری راهنمایی از امدادگر پشت تلفن گرفتن و با ماشین منو رسوندن بیمارستان چمران.

سرتون رو درد نیارم. بعد از اینکه فهمیدم فشارم ۱۶ رو ۱۲ه ترس برم داشت، یه زیر زبونی خوردم و رفتم برای سی تی اسکن مغز.

بعد از کلی پول خرج کردن دکتر گفت خدارو شکر یه گرفتگی رگ در مغز رو رد کردی. بله همون سکته رو می گفت. سمت چپ بالا تنم شل شده بود و صورتم ول کرده بود. 

ازون روز کلا خوابیدم تو خونه و این نمایی که عکسش رو دیدید جلو چشامه. گوشی به دست هم هستم البته. خدا به همه سلامتی بده ان شالله ولی برای اولین بار بیماری ترسناک سکته رو لمس کردم و فهمیدم چطوره!! راستش انگار رفتی پارک و چرخ و فلک بازی کردی، برای من که اینطور بود.

البته علتش رو خوب میدونم.

به خاطر اتفاقات جدیدی بود که تو محل کارم افتادن و من رو متعجب کردن.

مراقب اتفاقات عجیب محل کارتون باشید، چون ممکنه در نیمه های دهه ی ۳۰ زندگیتون شمارو به یه خیر بزرگ مثل عسل بدیعی بدل کنه.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات