قرار گذاشتم با حافظ یه کار فرهنگی برای خودم انجام بدم
امروز صبح بعد از اینکه پسرم امیرحسین برام پیام فرستاد که بابا فال حافظ گرفتم
غزل شماره 100 برام اومده
یه پیشنهادی بهش دادم و بعدش خودم به فکر فرو رفتم
چرا خودم نه!؟
آره بهتره این کار فرهنگی رو دست به دست حافظ خودم شروع کنم
بعد هم تفالی به جنابشان زدم و این غزل روزی شد:
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
- ۹۹/۱۰/۰۸