نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

هجرت

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۳، ۰۴:۴۰ ب.ظ

حس می کنم انگار دگر وقت فرار است

یک عمر همین بود و همینست و قرار است

خون دل و تنهایی و تاریکی مفرط

آغاز چنین که در نهایت انتظار است

هر روز شروع تازه امید به بهبود

دنیا نه به بهبود مکافات به دار است

یک روز پدر روی خر و طفل پیاده

یک روز دگر هر دو پیاده و خر اینبار سوار است

سخت است شرایط برود هر که نخواهد

هجرت هم از این خاک نه از روی خیار است

هر روز فرو میبَرَدم ایده ی رفتن

ای داد که این ایده ی پایانی کار است

تصمیم خودت گیر که هاتف نه به فکر است

اینجا که خزان شد برو آنجا که بهار است


مجتبی قره باغی (هاتف ری)

 
bayan tools مجتبی قره باغیهجرت

دانلود موزیک

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات