نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۵۸۵ مطلب توسط «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

محسن سو

فکر می کنم ؟؟؟!؟!؟

 

ابوترابی: انتشار نامه برکناری مشایی مورد موافقت سایت شخصی حضرت آقا بود

کاندیدای ائتلاف 5 نفره در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا نامه محرمانه رهبر معظم انقلاب مبنی بر برکنری مشایی را منتشر کردید گفت: افشای نامه برکناری مشایی مورد موافقت سایت شخصی حضرت آقا بود.

به گزارش مهر، حجت السلام محمد حسن ابوترابی فرد در حاشیه نشست دانشجویی که امروز شنبه در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا نامه ی برکناری رحیم مشایی را افشا کردید گفت: من بعد از اینکه خبر نامه ی برکناری را منتشر کردم مصاحبه ای انجام دادم که در سایت شخصی آقا منتشر شد و ****فکر می‌کنم*** حضرت آقا با این انتشار این نامه موافق بوده‌اند واین کار من مورد تایید قرار گرفت.

وی در پاسخ به سوال خبرنگار مهر مبنی بر اینکه اخباری منتشر شده که شما را کاندیدای دولت معرفی می کند گفت: من اطلاعی از این خبر ندارم لذا کاندیدای دولت نیستم.

ابوترابی فرد در پاسخ به سوال دیگر خبرنگار مهر مبنی بر اینکه اگر در نظر سنجیها به عنوان کاندیدای ائتلاف 5 گانه نباشید چه خواهید کرد گفت: ما با این ساز و کار وارد شدیم که در نهایت یک نفر از این ائتلاف بیرون بیاید و اگر انتخاب نشوم این ساز و کار را قبول خواهیم کرد هر چند نتیجه نظرسنجی‌ها هنوز کامل نشده است.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۵۳
  • مجتبی قره باغی

Mohammad Sarshar

در باب انتخابات

اگر بیشتر مردم در انتخاب خود اشتباه کنند، وظیفه نخبگان چیست؟

١- پیشگیری از انتخاب اشتباه (مثلا طراحی فرآیندهایی برای قرار گرفتن گزینه های درست در معرض انتخاب مردم)

٢- مخالفت علنی با منتخب اشتباهی مردم

٣- سکوت و خانه نشینی (مثلا آنچه بر امیرالمؤمنین گذشت)

٤- هجرت (مثلا ماجرای اصحاب کهف)

٥- قتال (مثلا ماجرای قتال مومنان با پرستندگان گوساله سامری)

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۵۰
  • مجتبی قره باغی
Naser Nadimi

می نشینم؛

سوال دارد عشق:

رد شوی، احتمال دارد عشق؟!

نیت خیر عاشقی دارم

بسکه قحط الرجال دارد عشق...

ناصر ندیمی

از یک کار بلند...

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۳
  • مجتبی قره باغی

Banooye Esfand


حیا

«حیا» همیشه رایحۀ سیب دارد. «حیا» یادگار لحظه به لحظۀ زندگی بانوی بهشت است. بریده باد دستان آنان که می خواهند این گوهر فطرت بشر را در گورستان عادات سخیف و مدرن مدفون سازند!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۱
  • مجتبی قره باغی


آرمیتا همیشه پری ...



  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۸
  • مجتبی قره باغی

Azadeh Aleayoub

زن


زن از فرط زن بودن

مدافع خود می شود

مرد می شود

سنگ می شود

سخت می شود

سرد می شود

 

زن از فرط زن بودن

واله می شود

چشم بسته

در چنگال عشق

اسیر می شود

 

زن از بس زن است

مادر می شود

تار و پودش

توی فرش زندگی

نقشی از ایثار

از خود گذشتگی

تا واپسین نفس می شود

 

پیشاپیش روزت مبارک

 آزاده آل ایوب

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۲
  • مجتبی قره باغی
Kamran Najafzadeh

واقعا ما شیمیایی شدیم؟!

اینجا در حومه دمشق انگار خواب می بینم. شورشی ها خانه به خانه تونل زده اند. دوچرخه های بچه ها رها شده. ارتشی ها مدت هاست می خواهند اینجا را پاکسازی کنند، اما در جنگ چریکی یک تک تیرانداز می تواند غوغا کند.

برای رفتن به حرم حضرت سکینه از مگسک آنها می گذریم. از تونلی که به سرداب می رسد و خیلی خیلی تنگ و تاریک است. سر تصویربردارم می خورد به سقف تونل. ناله ای می کند و بعدا می بینیم شکسته. تا از تونل بیرون می آییم صدای ویز ویز گلوله ها یک کاری می کند سر شکسته اش یادش برود.

با مصیبت می رسیم به سرداب حرم حضرت سکینه. حس غریبی دارد این غربت.

اجازه نمی دهند به حرم برویم. ارتشی ها می گویند همین جا. بالاتر نمی شود رفت. صدای گلوله ها در محیط بسته سرداب می پیچد و هر بار می خواهم پلاتو بدهم، روی ویبره می روم. چند بار پلاتو را تکرار می کنم... مرتضی در سیاهی سرداب مثل آدم های مسخ جلو می رود و گم می شود.

یکهو دود عجیبی سرداب را پر می کند. انگار شورشی ها که فقط چند متر با ما فاصله دارند یک غلطی کرده باشند. مرتضی دوربین به دست می آید و سرفه می کند. راهنمای ما می گوید سریع برگردیم. نمی فهمیم با چه سرعتی از تونل ها گذشتیم. مرتضی می گوید شیمیایی شده ایم... هی می گویم توهم زدی و هی با هم تا صبح می نشینیم پای گوگل. هی سرچ می کنیم عوارض اولیه شیمیایی شدن چه شکلی است. در تمام عمرم هیچ چیزی را مثل این با دقت سرچ نکرده بودم، ما واقعا شیمیایی شدیم؟

*************

روزنامه جام جم-امروز شنبه

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۹
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی