- ۰ نظر
- ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۳:۱۹
بیانات رهبر در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی
رونمایی از محسن تنابنده در نقش «اسفندیار مجبور»/ آیا گریم جدید تنابنده هم تعمدی بوده است؟
محسن تنابنده در نمایی از سریال "شاهگوش" |
سی نت: داوود میرباقری کارگردانی که طی دو ماه اخیر با سریال «شاهگوش» به شبکه نمایش خانگی آمده در یک شوخی آشکار، در شخصیت پردازی یکی از کاراکترهای این سریال طعنه های جالبی را زده است به اسفندیار رحیم مشایی رفیق شفیق احمدی نژاد.
این کاراکتر دختری جوان به نام «لیدا مجاور» است؛ ماجرا از این قرار است که در داستان «شاهگوش» این دختر جوان و البته گستاخ(!) به دلیل رانندگی با سرعت بالایش توسط ماموران نیروی انتظامی دستگیر شده و در محل کلانتری است که به عنوان یکی از مشکوکان قتل «کله پز» داستان مورد بازجویی قرار می گیرد.
به گزارش شبکه ایران در مراحل ابتدایی بازجویی است که معلوم می شود این دخترخانم پدر متنفذی به نام «اسفندیار مجبور» دارد؛ پدری که چنان که دخترش می گوید قادر است با یک تلفن بسیاری از پستها را جابجا کند. دخترک گستاخ تمامی پرسنل کلانتری از سرباز گرفته تا رییس کلانتری را مدام تهدید می کند که پدرش به حساب آنها خواهد رسید!
جالبتر اینجاست معاون کلانتری(حمیدرضا آذرنگ) هم از تهدیدات دخترک دچار واهمه شده و در دیالوگی کاملا آشکار خطاب به رییس کلانتری(فرهاد اصلانی) می گوید همه از دست پدر این دخترک عاصی اند و او از هیچ کس حتی نمایندگان مجلس هم حرف شنوی ندارد!
این دیالوگ آذرنگ بیش از هر چیز دیگر طعنه هایی که بنا بوده «شاهگوش» به یارغار رییس جمهور سابق بزند را آشکار می کند.
البته این همه ماجرا نیست چراکه به گزارش شبکه ایران بعد از مدتی و با فراخوانی پدر دخترک یعنی همان «اسفندیار مجبور» به کلانتری و گریم جالب این شخصیت با موها و ریشهایی با رنگ روشن که یادآور موهای بور مشایی است بیش از پیش طعنه های میرباقری عیان می شود. این نقش را هم محسن تنابنده با گریمی متفاوت ایفا می کند!!! گریمی که محصول دست عبدا.. اسکندری است.
سلام
خیلی وقته چیز درست و حسابی ننوشتم
شاید اصلا از اول هم چیز درست و حسابی ننوشته باشم
اما این بار می خوام چیزهای جدید بنویسم
چیزهای جدید رو باید شروع کنم که شاید بازهم خیلی خاص نباشه
ولی باید دوباره شروع کنم
دوباره ای که شاید دردسر ساز بشه
ولی بهتر از سکوت کردن و چرند نوشتنه
" بسم الله الرحمن الرحیم"
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
محتشم خوانی:
با صدای وحید مدرس زاده
مجتبی قره باغی
عالیه سجودی