باران مهری کاش رگباری نباشی در خاطرات دفترم جاری نباشی
ای کاش همچون بادهای پر زکینه طوفان کاترینای هرباری نباشی
"هاتف ری"
- ۰ نظر
- ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۵۷
باران مهری کاش رگباری نباشی در خاطرات دفترم جاری نباشی
ای کاش همچون بادهای پر زکینه طوفان کاترینای هرباری نباشی
"هاتف ری"
شهلای خیال
گاهی خراب می شود حال من کمی
آنگه تویی که بر این درد مرهمی
بوی خوش از نفست تجویز کن برای من
تنها تویی که عطری و عطار عالمی
انگار شیوه دل بردنت طور دیگریست
در قصه لیلی و در واقع حاتمی
شهریست که شهره ی مردم در آن تویی
شهلا و شهره و حوّای آدمی
لبخند داری و آن قله گونه ات
حظ است و شادیِ بعد ماتمیِ
هم چهل را رها کنم هم چهار را
قول می دهم به شرف دیگر تو خاتمی
هم تو برای منی هم من برای تو
ای داد که بیخیالی و اما در خیالمی
زد مجتبی تفال حافظ به دیشبی
هاتف شدی و به استغفار شادمی
"هاتف ری(م.ق) - 1390/08/24"
تاریخ کاری نمی کند؟
انگار حافظه ها یاری نمی کند
ای داد، شاهنامه چرا کاری نمی کند؟
نادر برای گشایش به ملک خویش
خونی برای وطن جاری نمی کند؟
حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است
شیری برای جنگل ما شاری نمی کند؟
گیرم کبیر بوده کوروش زمان خویش
اکنون برای دایره پرگاری نمی کند!
رابین و جنگل شروود قصه بود
عیارکو، برای من عیاری نمی کند؟
ناوهای اهرمن اینجا به خط شدند
خسرو به کشتی ما صاری نمی کند!
دزدی و اختلاس شده محبوب امتی
کز شرم ز کردهی خود خواری نمی کند
این جمله از طلا بنویسید، مرد پارس
هرگز به درهمی، پاچه خواری نمی کند
ایران برای خاطر بیگانه اشک ریخت
حالا که نوبت اوست، مرد زاری نمی کند؟
قاضی برای مصلحت حرفی نمی زند
قدری عیان، ز آن همه اسراری نمی کند
مجنون، همیشه به لیلی دچار بود
سالهاست ولی، که حس دچاری نمی کند
اینجا خراب شده دیوار شهر نو
بیژن که شکر، حس خماری نمی کند
هاتف، فقط به همین جمله شاد باش
ایران، کمر خمَش به سواری نمی کند
"هاتف ری(م.ق) - 1391/01/27"
عید
یعنی...
عید یعنی روز و شب
در خانه ماندن
در جوار اهل خانه
بی سرو سامانه ماندن
عید یعنی کندن کولون درها
آیفون و تصویر و مهمان
بی تو حتا!
داخل کاشانه ماندن
چون مگس!
چون سوسکهای فاضلابی!
در کنار گاز آشپزخانه ماندن
عید یعنی...
"مجتبی. ق"
اکسپرسیونیسم
طی آخرین سال های قرن نوزدهم و نخستین سال های قرن بیستم ، فرانسه چنان بر قلمرو نقاشی و پیکره سازی مسلط شده بود که سبک های ملل دیگر – آلمان ، ایتالیا ، انگلیس یا امریکا را در قیاس با آن می توان در حدود سبک های فرعی شهرستانی به حساب آورد . البته چندین نقاش و پیکره ساز نابغه هم از این کشورها با کشورهای دیگر برخاستند مثل : ون گوک ( هلند ) ، ادوارد مونک ( نروژ ) ، جیمز انسور ( بلژیک ) ، مداردو روسو ( ایتالیا ) . اما در بیشتر موارد ، ظهور این نقاشان فقط تاکیدی است بر برهوتی که آنان را در موطن اصلیشان قرار گرفته بود . با این همه ، بسیاری از اینان ، اگر نگویی همه شان ، در محیط پاریس پرورده شدند .
نقاشی آلمان طی بخش اعظم قرن نوزدهم در بند آرمان گرایی طبیعت گرایانه احساساتی گرفتار بود . در آخرین سال های قرن نوزدهم نفوذ مکتب فرانسوی باربیزون بیش از همه بود . این سبک در آلمان بیان رمانتیکی یافت که تا حدی پیشگویی کننده نخستین گرایش ها به اکسپرسیونیسم قرن بیستم آلمان بود . این طبیعت گرایی غنایی جنبه هایی از شیوه رنگ آمیزی امپرسیونیستی را نیز به خود جذب کرد اما بی آنکه تغییر مهمی در سرشت ذاتی خود بدهد . چهره های اصلی امپرسیونیسم آلمانی ماکس لیبرمان ، لوویس کورنیت و ماکس اسلی فوکت بودند ؛ و از میان اینها ظاهراً فقط کورنیت توانست به بیان شخصی ای دست یابد که امپرسیونیسم را به جریان های پویاتر اکسپرسیونیسم پیوند دهد .
در آغاز قرن بیستم ، نقاشان آلمانی از هر حیث آماده پذیرش تاثیرات نوین و جنبش های تازه بودند ، و از همین رو خیلی سریع شکل ها و برنامه های جنبش هنر نو را ، که روابط فرهنگی صمیمانه با انگلستان ، در دستورشان نهاده بود ، پذیرا شدند . ظاهراً تصور آرمان نوینی از هنرها و حرفه ها با هنر و صنعت برای آلمانی ها جذابیت فوری داشت ، و این سبک نوین تحت نام « سبک جوان » تبدیل به سبکی همه پسند و ملی شد . در زمانی که خلاء آشکاری در هنر آلمانی احساس می شد ، پیشرفت بعدی سبک جوان به سوی یک معماری مدرن عقلانی و نوعی تالیف از هنرهای زیبا و هنرهای عملی ، پراهمیت ظهور هنر نو تاکید می گذارد . در قیاس با تجربیاتی که در زمینه طراحی و معماری از دل سبک جوان سربرآورد ، سهم نقاشی و پیکره سازی چندان نبود . شاید گوستاو کلیمت اتریشی نماینده اوج نوآوری در جنبش سبک جوان اتریش و نیز آلمان در زمینه نقاشی و هنرهای تزئینی باشد . فردیناند هولدر ( 1853- 1918 ) سوئیسی نمونه ایست که از گرایش های گوناگون و گاهی متضاد به طبیعت گرایی ، آرمان گرایی و نماد گرایی که در آن زمان فضای هنری را انباشته بود و احتمالاً موجب تاخیر در پیدایش یک خط بیانی توانمند شده بود.
هولدر امروزه چهره ای غریب و جدا افتاده از جنبش سبک جوان و نمادگرایی به نظر می آید . او پس از کشف و گرایش به طبیعت گرایی و امپرسیونیسم آغازین ، به قواعدی دست یافت که از نقاشی اواخر دوران قرون وسطا و هانس هولباین مایه گرفته بود و در آن پیکرهای سبک یافته اما اساساً و دقیقاً برجسته نمایی شده بر زمینه ای از رنگ های تخت و خنثی ، جدا و تک افتاده می نمودند . جداافتادگی پیکرها از یکدیگر و نیز از بیننده ، به آنان کیفیتی از تنهایی معنوی می بخشاید ، اما این کیفیت با شیوه گرایی به کار رفته در حرکات و خطوط تزئینی کناری به حدر می رود . نقاشی های هولدر بسیار استادانه هستند و در زمان خودشان بسیار مورد پسند همگان بودند ، اما با آنکه به طور قطع در ارتباط با سنت مربوط به سبک جوان خاص کلیمت و شی یل هستند ، وگرچه برخی از تک چهره ها و منظره های طبیعی او هنوز از لحاظ دلنشینی و سادگی فراوانی که دارند جذاب اند ، ولی باز هم او چهره ای می نماید که مناسبت اصلی اش ظاهراً مربوط به دوره نزول سنت هنر نو به حد یک هنر تزئینی است .
با نگاه به گذشته آشکار می گردد که سبک جوان بیشتر به جهت اندیشه های تازه ای که پیش کشید اهمیت دارد تا به دلیل انگیزه های فوویی که به نقاشان پراستعداد و قابلیت داد . ادوارد مونک از بسیاری از جهات پدر اکسپرسیونیسم آلمانی ، جیمز انسور ، یکی از بنیانگذاران سوررئالیسم و خیال پردازی قرن بیستم ، و واسیلی کاندینسکی ، یکی از پایه گذاران انتزاعی گرایی ، همگی در دامن جنبش سبک جوان یا هنر نو پرورده شدند .
ادوارد مونک ( 1863 – 1944 )
جیمز انسور ( 1860 – 1949 )
ژرژ روئو ( 1871 – 1958 )
اکپرسیونیسم در آلمان
کریستیان رولفس ( 1849 – 1938 )
لویس کورنیت ( 1858 – 1925 )
پائولا مودرزون – بکر ( 1876 – 1907 )
امیل نولده ( 1867 – 1956 )
ارنست لودویک کیرشنر ( 1880 – 1938 )
اریش هگل ( متولد 1883 )
اوتو مولر ( 1874 – 1930 )
ماکس پکشتاین ( 1811 – 1953 )
کارل اشمیت – روت لوف ( متولد 1884 )
گراوورهای اکسپرسیونیستی
گروه سوار آبی
واسیلی کاندینسکی ( 1866 – 1944 ) تا سال 1914
فرانتس مارک ( 1880 – 1916 )
اگوست ماکه (1887-1914)
الکسی فن یاولنسکی ( 1864 – 1941 )
برای دانلود همین تحقیق "اینجا" کلیک کنید.
چکیده:
چه بخواهیم، چه نخواهیم دنیای پست مدرن و به تبع آن هنر پست مدرن در حال گسترش است. در دنیای پستمدرن نقش تکثرگرایی، به وضوح دیده میشود که مبتنی بر احترام است. احترام به همه اقوام و فرهنگها. تکثرگرایی در نتیجه پدید آمدن دهکده جهانی است. مهمترین ادعای پست مدرنیسم این است، که به مسائل انسانی روی کرده است. در دنیای پست مدرن حقوق اقلیتها به رسمیت شناخته میشود. هنر پست مدرن متأثر از شبکههای جهانی است و در پی جهان وطنی شدن است. هنر پست مدرن دورگه و التقاطی است. در این دوران بیشمار هویتهای دو گانه و ترکیبی و دورگه وجود دارد.
کلید واژهها: پست مدرنیسم، عدم قطعیت، تکثرگرایی، هویت، دهکده جهانی
برای دانلود همین تحقیق "اینجا" کلیلک کنید.
"سنگی از جنس صبور، ساخته فرانسویها برای مصرف در افغنستان"
شاید زمان زیادی از ساخت فیلم موهن سنگ صبور با بازی بازیگری که به بهانه هنر به سمت فیلمهایی با محتوای مثلا فلسفی پورن می رود، میگذرد. شاید خیلی دیر است برای نوشتن این مطلب در صفحه ی شخصی خودم.
اما این روزها، وقتی گهگدار با دوستانم درباره فیلم ها صحبت می کنیم و به سنگ صبور می رسیم، متحیرانه متوجه می شوم که برخی، توهین های این فیلم را که به ساحت مقدس پیامبر اکرم اسلام، حضرت محمد "ص" و همسر نجیبشان خانم خدیجه "س" شده است را نفهمیده اند.
قصد ندارم داستان فیلم را برای شما شرح بدهم جز اندکی، آن هم برای روشن شدن این توهین ها:
مردی مسلمان در خانه بستریست، مجروح جنگ است و در کما فرو رفته. همسرش در حین پرستاری از او خاطراتش را برای وی بازگو می کند، خاطراتی که تا به حال به خاطر بدخلق بودن شوهرش آنها را بازگو نکرده. بیاد می آورد زمانی را که کودک بود و پدرش اهل قمار روی خروس های جنگی، کم کم در شکستهای متوالی مجبور می شود دختر اولش را به برنده قمار بفروشد، دخترک از ترس، گربه را به سراغ خروس پدر می فرستد تا او را شکار کند و اینجا اولین نقطه آزار اوست توسط پدرش.
گلشیفته که نقش همسر این مرد را در فیلم ایفا کرده است، کم کم لب به سخن می گشاید و اسرار زندگی اش را آشکار می کند.
او در صحنه ای که دو مرد به خانه اش هجوم می آورند خود را فاحشه معرفی می کند تا این مردان به ظاهر مذهبی از خانه اش خارج شوند، اما یکی از آنها که سربازی جوان است مجددا به خانه ی وی برگشته و به او تجاوز می کند، این در حالیست که گلشیفته با تلاشی بسیار اندک می خواهد متجاوز را متقاعد کند که دروغ گفته است و فاحشه نیست.
جوانک دچار زود انزالیست و بلافاصله آتش شهوتش خاموش می شود و از خانه خارج می شود. گلشیفته به دنبال قرآن می گردد تا توبه کند.
جوانک به دفعات به خانه او بازگشته و با او هم بستر می شود و خود گلشیفته از این گناه استقبال می کند و هر بار پس از تکرار گناه به دنبال قرآنش می گردد. او عاشق جوانک شده.
در صحنه های آخر، لب به اعتراف گشوده و برای همسرش داستان زندگی اش را در دوران غیبت وی توضیح می دهد.
اعتراف می کند که مشکل بچه دار شدنشان از طرف مرد بوده و او برای اینکه دچار هوو در زندگی اش نشود با راهنمایی های مادر شوهرش به دعانویس مراجعه میکند.
دعانویسی که به ظاهر اهل دعانویسی است، با وی همخواب شده و از او صاحب فرزند میشود و به شوهرش می گوید که این بچه را از او باردار است. این کار را بار دیگر تکرار می کند و حرامزاده ای دیگر را نیز رقم می زند.
در حین اعترافاتش، شوهرش که تاب این سخنان را ندارد از کما خارج شده، چشم می گشاید و به قصد کشتنش به او حمله میکند، گلشیفته که مدتی بسیار طولانی از او پرستاری می کرده با ضربه چاقو او را از پا در می آورد و با لبخندی معصومانه به جوانک متجاوز که برای همخوابی دوباره به خانه اش آمده نگاه میکند.
او زمانی که همسرش را به قتل میرساند خود را به پیامبری خدا مبعوث می کند.
قبلتر در صحنه ای که نمای مسجد ده را نشان می داد و صدای مفتی ده از آن به گوش می رسید، شنیدیم که مفتی می گفت: (نقل قول از فیلم)
" در حقیقت این محمد نیست که پیامبر است، روزی محمد به خدیجه گفت، من جن می بینم و از او میترسم، خدیجه به او گفت چند بار او را دیدی و محمد در جوابش گفت به دفعات.
خدیجه گفت نترس، اگر این بار هم او را دیدی من را خبر کن. روزی پیامبر او را دید و خدیجه را صدا زد و در همان لحظه (نغوذ بلله) خدیجه موهایش را پریشان کرد و آن جن رویش را برگرداند. این گونه شد که خانم خدیجه به پیامبر گفت، که او جن نیست و فرشته الهی است و ... . پس حق پیامبری با خدیجه است که این قدر عاقل است و باهوش، در حقیقت او پیامبر است"
برای همین در صحنه آخر فیلم گلشیفته نیز به خاطر زنده کردن همسرش بوسیله بازگویی و اعترافِ خاطرات سکسی اش، خود را مستحق پیامبری می بیند.
این فیلم به طور فاحش به پیامبر مکرم اسلام و همسر ایشان توهین کرد، ولی بسیاری از مردم بویی از این قضیه نبردند و هیچ اعتراضی در کار نبود.
آقای بهزاد فراهانی از شما به خاطر تربیت این فرزند هنرمند و تقدیم نمودن وی به دنیای هنر تشکر می کنم.
مجتبی قره باغی