نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

همیشه پای یک پدرزن در میان است

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ

همیشه پای یک پدرزن در میان است

بی‌منطق‌ترین اتفاق سینمایی ایران از تاریخ ورود کینه توگراف

جریان انحرافی علیرغم اینکه موفع ژست گرفتن ها حاضر بود به هر رنگی دربیاید تا از فیلترهای زمانه عبور کند، در عملکردها به هیچ وجه حاضر به نرمش و گردش‌های تاکتیکی نمی‌شد و همین مسئله در اکثر مواقع باعث لو رفتن انگیزه‌های اصلی این جریان می‌شد.
download همیشه پای یک پدرزن در میان است

پایگاه خبری تحلیلی جمهوریت ، میلاد جلیل‌زاده - بی منطق ترین اتفاق سینمایی از تاریخ ورود دوربین کینه توگراف به ایران تا به حال، ساخت پروژه‌ای به اسم لاله است.وقتی شنیده شده که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی قرار است سرمایه گذاری روی یک فیلمی دو و نیم میلیاردی را به عهده بگیرد تمام سینمای ایران در بهت فرو رفت.

چنین هزینه‌ای معادل بودجه دو سال آن مرکز بود که می‌بایست در جهت توسعه زیرساخت های هنری کشور و حمایت از فیلمسازان جوان هزینه می‌شد.
هر چقدر که اعتراض‌ها به این عمل عجیب سازمان سینمایی بیشتر می‌شد پاسخ‌های مسئولان  آن نهاد هم بر ابهام قضیه بیشتر می‌‌افزود.

در ضمن همین طور که جلوتر می‌رفتیم معلوم می‌شد هزینه‌های تولید این فیلم بیشتر از این‌هاست.

و امروز لاله ، پروژه‌ای ده میلیاردی است در حالی که حتی نیمی از کار آن نیز پایان نیافته.

چنین مسائلی برای خیلی‌ها هنوز این سوال بی جواب را باقی گذاشته که مسئولان سینمایی  دوره قبل، چه اصراری بر حمایت تمام قدشان از این فیلم داشتند و در پس این اصرارهای سرسختانه چه انگیزه‌ای می‌توانسته وجود داشته باشد؟

یک جمله معروف روشنکفری است که تفسیر تمام وقایع تفسیرناپذیر تاریخ را به عهده گرفته و حتی جنگهای نسل افکن و خونریزی‌های بی‌حد تاریخی را معمولا با این جمله دلیل‌یابی می‌کنند. لابد آن جمله معروف را شنیده‌اید ؛


همیشه پای یک زن در میان است

هشت ساله موازی با دولتین نهم و دهم نیز برای ایران پر از شگفتی‌ها بود.

اما در این اواخر فهمیده بودیم که می‌توان تمام این عجایب را با ربط دادن به جمله‌ای برای خودمان واضح و قابل تحلیل کنیم.

البته جمله‌ای که شامل حال وضعیت ایران در این سالها می‌شد ذره‌ای با مدل بین‌المللی‌اش فرق داشت.

مردم کشورما در اواخر این هشت سال عادت کرده بودند که هر وقت اتفاق عجیبی می‌افتاد بگویند ؛


همیشه پای یک پدرزن در میان است

بله! اسفندیار رحیم مشایی

جریان انحرافی علیرغم اینکه موفع ژست گرفتن ها حاضر بود به هر رنگی دربیاید تا از فیلترهای زمانه عبور کند، در عملکردها به هیچ وجه حاضر به نرمش و گردش‌های تاکتیکی نمی‌شد و همین مسئله در اکثر مواقع باعث لو رفتن انگیزه‌های اصلی این جریان می‌شد.

ژست‌های زمانه پسند جریان انحرافی که متناسب با این دوره زمانی در کشور، اکثرا شامل حرکتهای ارزشی نما بودند، به دلیل پیش‌بینی نشدن تاکتیک‌هایی برای گردش و نرمش احتمالی در جریان پیاده شدنشان و اصرار و سماجت مجریان هر کدام از طرحهای راهبردی این گروه بر عملی کردن فوری و عجولانه خواسته هایی که داشتند، کم کم همه را به آنها مشکوک می‌کرد و باعث فاش شدن نیت اصلی پشت هر قضیه‌ای می‌شد.

ماجرای لاله هم دقیقا  همین طور است؛ وقتی طرح قصه را می‌خوانیم می‌شود فیلمی که قرار است از روی این طرح دوخطی ساخته شود را هزار جور در ذهن تصور کرد که هیچ کدام شباهتی به توطئه ندارد اما اصرار بی‌حد و حصر مسئولان هنری دولت دهم  در به سرانجام رساندن این پروژه پرخرج طوری همه ما را مشکوک کرد که کم کم به تصور هزار و یکم از این طرح  ظاهراً ساده و بی خطر رسیدیم.

جالب اینجاست که اتفاقا هدفی که پشت ساخت این فیلم وجود داشت همین ساده شدن ذهن مخاطبان ایرانی یا به عبارتی فاصله گرفتن مردم از فکر و اندیشه و نقد و عادت کردن آنها به سرگرمی‌های خالی از معنا که اکثراً هم غیر اخلاقی هستند.


اینکه ایدئولوژی اصلی جریان انحرافی چیست – تفکر حزب قاعدین  یا همان انجمن حجته- خود بحث مفصل خواهد شد که علیرغم ارتباط آن با موضوع نگارش بهتر است با چراغ خاموش از کنار آن عبور کنیم و برسیم به استراتژی‌‌هایی که این جریان برای برمدارسازی این ایدئولوژی اتخاذ می‌کند.

قسمت متنابهی از استراتژی یا  همان روش‌های عملی جریان انحرافی، اقتباس شده از استراتژی‌های حاکمان فعلی روسیه است.

 این قضیه برای خیلی از ایرانی‌ها وقتی کاملا واضح شد که سردمداران این جریان سعی‌شان را بر پیاده کردن مدل مدودوف – پوتین در انتخابات ایران گذاشتند و اصرار و سماجت همیشگی خودشان را هم به روش‌های روسی اضافه کردند.

ساختار سیاسی - اجتماعی ایران هیچ گاه و به هیچ وجه بعضی از این روش‌ها را در خود نمی‌پذیرد جریان انحرافی به همین دلیل حتی نتوانست پروژه انتخاباتی‌اش را کلید بزند تا چه رسد به عملی کردن آن.

سیاست‌های فرهنگی روسیه هم می‌توانست در خدمت اهداف جریان انحرافی قرار بگیرد اگر ساختار سینمای ایران چنین چیزهایی را در خود می‌پذیرفت که البته هیچ گاه چنین نخواهد شد.

روسیه بعد از فروپاشی نظام کمونیستی و نیز بعد از کناره گیری بوریس یلتسین، سیاستگذاری های فرهنگی‌اش را کاملا تغییر داده و می‌توان در سینمای این کشور هم چنین عطف محسوسی را به وضوح دید.

روسیه جدید برخلاف نظام کمونیستی، فیلم‌های ایدئولوژیک نمی‌سازد.تجربه 69 ساله روسیه شورایی به سردمداران جدید این کشور این اصل را خیلی خوب ‌آموخته که (تئوری، ضد خودش را تولید می‌کند) و ساختن فیلم‌های ایدئولوژیک هوس ساختن و دیدن آثار ضد آنها را نیز در مردم به وجود خواهد آورد پس بهترین راه برای بیمه کردن قدرت از نقدهای هنرمندانه نه ساختن فیلم‌های طرفدار ساختار قدرت، بلکه سرگرم کردن مردم به چیزهای روزمره است.
 
در حال حاضر روسیه در سال 200 فیلم بلند سینمایی می‌سازد که هیچ کدام حتی در خود آن کشور اکران قابل توجهی ندارد و در عوض سالنهای سینمایی این کشور پر است از فیلم‌های هالیوودی.

فیلم‌هایی که به عشق‌های دختر و پسری ساده می‌پردازند یا پر از بزن بزن و هیجانهای این چنینی هستند یا تخیلات فانتزی را می‌پرورانند و یا اینکه مخاطب را به چند متلک و شکلک می‌خندانند.

این آثار مردم را سرگرم می‌کنند طوریکه سراغ نقد و سوال از بالادستی‌ها و صاحبان قدرت نروند حتی اگر جای نقد خیلی وجود داشته باشد.

جریان انحرافی نیز که در هشت ساله گذشته قسمتی از قدرت را در ایران به دست داشت، هم از پاسخ دادن به نقد فراری بود و هم هدف ایدئولوژیک آن با گسترش فساد در زمین همخوانی داشت.

پس عجیب نیست که آنها روی ساختن فیلمی که هیچ نمی‌گوید و سرگرمی و خوش‌باش محض است این قدر اصرار کنند و حتی به طور اساسی قصد کنند که ساخت چنین آثاری را در ایران جا بیاندازند. والا روییدن این علف هرز در سینمای ایران که مسببان قضیه سعی دارند آنرا لاله بنامند هیچ توجیه فرهنگی و اقتصادی معقولی ندارد.

پروژه لاله تا به همین لحظه ده میلیارد هزینه برده است. می‌دانیم که در ایران تقریبا یک سوم از فروش گیشه‌ای فیلم‌ها به سرمایه گذار اصلی باز خواهد گشت یعنی بعد از کسر مالیاتها و عوارض و همین طور سهم سالن‌داران چیزی که به اسپانسر فیلم می‌رسد یک سوم آمار و فروش گیشه‌ای است. پس با این حساب لاله تا همین الان باید سی میلیارد تومان بفروشد تا فقط هزینه اولیه تولیدش را بازگرداند و به سود رسیدن آن بعد از رقم 30 میلیارد می‌تواند آغاز شود در حالیکه با تعداد سالنی که ما در ایران داریم حتی اگر تمام آنها بعد از تعلق گرفتن به یک فیلم در تمام سانسها پر از مخاطب باشند، سی میلیارد رقمی دست نایافتنی‌ است. حتی جالب است توجه کنیم که فروش کل سینمای ایران در سال گذشته حدودا نیمی از این رقم است.

حامیان دولتی این پروژه اعلام می‌کردند که انگیزه حمایتهایشان به راه‌ انداختن یک سودآوری کلان مالی در سینمای ایران و جذب سرمایه گذاری خارجی است اما کدام سرمایه گذار خارجی حاضر شد پای کار این پروژه بماند؟

یک نگاه کافی است تا بفهمیم لاله صرفه اقتصادی ندارد البته در ایران پروژه های عظیم سینمایی با اینکه امکان بهره برداری اقتصادی از آنها وجود ندارد، کم تولید نمی‌شود و پر واضح است پروژه‌هایی که توجیه اقتصادی ندارند باید توجیهات فرهنگی داشته باشند در حالیکه حمایت کنندگان پروژه لاله حتی خجالت کشیدند که صحبتی از انگیزه‌های فرهنگی در پس ساخت این اثر به میان بیاورند و دلیل تراشی‌هایشان در حد همان وعده های اقتصادی باقی ماند.

البته سرمردم و مسئولین ایران هم کلاه نرفت و اعتراض پشت اعتراض بود که نسبت به ساخت این فیلم انجام می‌شد .

کار از نشریات و اظهار نظرهای صاحب نظران سینمایی هم گذشت و به کمیسیون فرهنگی مجلس کشید اما در نهایت پروژه لاله نخوابید.

حتی وضع از این هم وخیم‌تر شد و به استعفای دسته جمعی عوامل فیلم کشید که باز هم تغییری رخ نداد و با تغییر عوامل، تولید کار بر زمین نماند.

به نظر می‌رسد اگر لوکیشن این فیلم موشک باران اتمی هم می‌شد قرار نبود تولید آن متوقف شود چون مثل همیشه پای یک پدرزن در میان بود.

حتی تصور میشد حالا که دولت تغییر کرده در میانه راه، متوقف کردن پروژه‌ای که تاکنون 10 میلیارد هزینه برده معقول نباشد و روی همین حساب بازهم پروژه لاله نخوابید اما دیروز متن استعفانامه 12 نفر از عوامل فیلم که از پروژه کناره گیری کرده بودند در رسانه ها منتشر شد از تهیه کننده و دستیار کارگردان گرفته تا عکاس فیلم به بی سرو تهی این پروژه اعتراض کرده بودند و همه شکایت داشتند از اینکه نیک نژاد با سینمایی‌های ایران خیلی بد برخورد می‌کند و خود را فرنگ دیده و جزو از ما بهتران می‌داند.

بعد از انتشار این نامه ها و مصاحبه اولین تهیه کننده این پروژه، هیچ یک از مسئولان سابق سینمایی حاضر به پاسخگویی در قبال سوالات رسانه‌ها نشدند و البته کاری هم جز این نمی‌شد کر چون دیگر جایی برای عذر و توجیه ودلیل تراشی باقی نمانده بود.

اما مسئول جدید سازمان سینمایی کل کشور در مرآی رسانه‌ها قرار گرفت و نسبت به قضیه اعلام موضع معقولی کرد.

حجت الله ایوبی بدون اینکه قصد نبش قبر و افشاگری درباره گذشته را داشته باشد حرفهایی درباره آینده این پروژه زد که از خلال آنها تقریبا می‌شد فهمید پرونده لاله کم کم در حال بسته شدن است و هیچ چیز نمیتواند مسئولان سینمایی کشور را وادار به ادامه کاری نادرست کند.

به هر حال ساختار سینمایی ایران منبعث از فرهنگ ایرانی و اسلامی، اهل نقد و اهل تفکر است و اباحه گری را آنطور که جریان انحرافی می‌پسندید در خود نخواهد پذیرفت.

در ضمن ما ایرانی‌ها خود را از فرهنگی‌ها پایین تر نمی‌دانیم و اجازه نخواهیم داد (اسدالله) نامی که اسم خودش را (اسی) گذاشته و رفته به آمریکا تا در جریان ساخت مستهجن‌ترین فیلم‌های آن طرف آب پادویی کند، به ایران بیاید و به ما فخر بفروشد که من فرنگ رفته‌ هستم و می‌گویم شما سینما نمی‌دانید.

رویای جهانی شدن این فیلم هم حکایت همان پنبه‌دانه هایی است که شترها در خواب می‌خورند و اگر این فیلم در هالیوود هم ساخته می‌شد شانسی نداشت جز اینکه آقای نیک نژاد می‌توانست موقع قراعت نطق قرای خود در مراسم اسکار هنگام دریافت تمشک طلایی، بر چهره‌اش هاله ای از نور بپوشاند و سخنرانی خنده دارش را با جمله (زنده باد بهار) تمام کند.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات