نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره
یکی میدونیه فیلمم میسازه
یکی فیلمسازه و میدون نداره
جوون مملکت بی کاره بی زن
یه عمره پیش بابا جیره خواره
یه چند تاشون خدایی شغل دارن
تلگرام باشه ادمینم میاره
یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره
فلان مرد قدیمی پاش لب گور
چهل ساله چهل تا شغل داره
یکی پنجاه و هفت تا زخم داره
یکی می دزده میره چون قراره
یکی با چارو اون با چارصد تن
طلا و پول در حال فراره
عموم سفرش همش بو نفت میده
بابام رفته که نفتش رو بیاره
الان چند ساله مامان توی پستام
کنار عکس بابا لایک میذاره
یکی پیکان یکی شاسی سواره
زمستونه ولی بعدش بهاره

هاتف ری(مجتبی قره باغی)

  • مجتبی قره باغی
تو، بودی

کِی بود که با شور تو من محشور بودم

هر چند که زندانی دل محصور بودم

من کنج قفس بودم و مهر تو مرا بس

در عشق و سکوتی که به آن مجبور بودم

ای خط لبانت همه نقاشی رامبراند

تو بوم پر از رنگ و هنر من کور بودم

ای نقش زن سبک نوار دل خونم

منقوش به پرده تو، من از تو دور بودم

مهمانی من دائمی و نام تو مهمان

بر کاغذ بی نام تو من ممهور بودم

سالیست که وابسته به تو هاتف حیران

من بودم و تو بودی و من مهجور بودم

  • مجتبی قره باغی
پرتقال خونی

من پرتقال خونی ازین جام برده ام

کو خون پرتقال لبت شره ای کند؟

  • مجتبی قره باغی

دوستان این شعرو قبلا در قالب غرل گفته بودم
یه مدتیه به سبک رپ علاقه مند شدم
امشب لابه لای کارام برای در کردن خستگی
یه بیت دانلود کردم و خوندم
این خروجی شه
اگر دوست داشتید نظر بدید حتما می خونم

لینک تماشای ویدیو

  • مجتبی قره باغی
یادداشتی بر فیلم مهین

مهین برخلاف نام نرم و دل‌انگیز زنانه‌اش که توقع مخاطب را به سمت مادری مهربان، خواهری دوست داشتنی یا همسری خون‌گرم می‌برد، در فیلم مستندی که محمدحسین حیدری به همین نام ساخته، بیشتر وحشت را در دل بیننده بیدار می‌کند.

شاید برای اولین بار است که در این ایران مستندی در این قالب ساخته و پرداخته می‌شود. حیدری وقتی در شهر قزوین دانشجو بود، این ایده به ذهنش خطور کرد که فیلمی جنایی درباره مهین، اولین قاتل سریالی زن در ایران بسازد. قاتلی جوان در شهری آرام با مردمی مهربان و خون‌گرم.

برای مطالعه ادامه مطلب همینجا  کلیک کنید. 

  • مجتبی قره باغی

سلام
کلا عنوان پست رو به نام ارور گذاشتم

این ارور برای بچه هایی که کار افتر میکنن موقع خروجی آشناست
the directory originally specified in selected output no longer exists
یعنی دهنی از آدم سرویس میکنه
کاری ندارم چی میگه
ک... لقش منتها چطوری رفعش کنیم
ببخشید تو رو خدا حال نداشتم براتون ویدیو رکورد کنم برای همین
براتون یه ویدئو آماده میذارم تا مشکلتون به همین سادگی مثل آب خوردن حل بشه
الان این زیر یه ویدئو هست
راست کلیک کنید و بعد ویدئوی این نیو پیج بزنید ببینید
خاک بر سر تو مملکت ما همه چی برعکس میشه
کلیک رو این هم میاره


  • مجتبی قره باغی

#جدال_با_مرگ نام فیلمیست که بنده دو ساله سعی دارم بسازمش - متاسفانه آه در بساط نداشتم - با کلی زحمت نجات یافته داستانم رو بعد از تلاش یک ساله پیدا کردم و بر خلاف قول اولیه اش حاضر نشد جلوی دوربینم بیاد - امروز به اجبار موجز و خلاصه این فیلم رو در 5 دقیقه ساختم. 

 

 لیست برخی فیلمهای مستند و داستانی تولیدی من، مجتبی قره باغی طی سالهای گذشته. غالبا این فیلمهارو برای سازمانها و ارگانهای دولتی ساختم که برای پخش داخلی بوده و در سایتها هم موجود نیستند.

مستند گرگها

مستند شهدای حج (پخش شده)

مستند در عمق ناکامی (پخش شده)
مستند در عمق تاریکی (پخش شده)
مستند میم مثل قتنه
مستند تمدن غرب
مستند سید بلوچستان
مستند تشنگی فرهنگی
مستند تحریم و ترور
مستند بازگشت عیسی (پخش شده)
مستند وضعیت قرمز (پخش شده)
مستند ورای بهشت
مستند حوالی فتنه
مستند روایت پایداری
تله فیلم داستانی سکوت
تله فیلم داستانی طلوع
تله فیلم داستانی منفذ
مستند خاکستر جهل
مستند جهل و تعصب
مستند فرهنگ تشنگی
مستند اینجا تهران است صدای ما را از تل اویو میشنوید؟
مستند تروریسم در آستین غرب
مستند آژاکس (پخش شده)
مستند رویایی از جنس خاکستر (پخش شده)
مستند شهدای ژاله (پخش شده)
مستند قدرت اراده 
مستند جدال با مرگ 
مستند حریم حرم
مستند سنگ اول
مستند پیاده نظام
تله فیلم داستانی قاعده
تله فیلم داستانی زمزمه
مستند تعزیه در ایران (پخش شده)
فیلم کوتاه کیومرث (جشنواره ای)
  • ۱ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۷
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات