نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۲۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی قره باغی» ثبت شده است

از دست رفتگان 95
این مطلب بخشی از مطلب سایت باشگاه خبرنگاران می باشد که به خاطر آماده بودن اون رو کپی کردم
هنرمندانی که در سال 95 از دست دادیمشون
البته درمطلب زیر فقط بخش سینما رو یادآوری کردم

در عرصه سینما هنرمندان و سینماگرانی همچون جمشید ارجمند، کاظم افرندنیا، محمدعلی باختر، اصغر بیچاره، حسن جوهرچی، ثریا حکمت، داود رشیدی، بهمن زرین‌پور، محمد زرین‌دست،‌ علیرضا زهادی، مهدی سماکار، محسن سیف، پرویز شاهین‌خو، پرویز صبری، نیما طباطبایی، حسن علیزاده، محمدرضا غیاث‌آبادی، حسین فهیمی، علیرضا قومی، فرید کشن فلاح، عباس کیارستمی، احمد مسروری، ملیحه نیکجومند، کاظم فریبرزی و مهین کسمایی جامعه سینمایی را ترک کردند.

همچنین در بخش رادیو تلویزیون بخصوص هنر دوبله بزرگانی چون احمد قائمی مقدم،  ایران بزرگمهری راد، جمیله بی‌نیاز، فرامرز حاجی رسولی، دنیا فنی‌زاده و علی اکبر گودرزی طائمه را تا بهشت زهرا همراهی کرده ایم و داغ شهید محسن خزایی خبرنگار صدا و سیما پرچمی از دفاع قلم و دوربین را به رخ جهانیان کشید. 


  • ۰ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۳۸
  • مجتبی قره باغی
آبغوره

پشت مبلمانمان

پشت پرده هایمان

پشت زندگی های به ظاهر مدرنمان

 

پشت این همه نور رامبراندی

پشت تابلوی ماهاتما گاندی

پشت لوسترهای پر نورمان

پشت ظاهری پر زرق و برق

پشت خانه ی فقیر بی آب و برق

در تراس سنتی یا مدرن خانه هایمان

 

سرکه هست

آبِ لیمو

آبِ غوره هست

پشت مبلمانمان

در تراس سنتی یا مدرن خانه هایمان

  • ۰ نظر
  • ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۳۸
  • مجتبی قره باغی
پروانه

پروانه لابه لای گل های باغچه بالا و پایین می رفت، انگار در همان ابتدا که از پیله در آمده بود بال هایش توان بلند پریدن را هم داشتند. سبزی باغچه و رنگ های گل ها سیرابش می کردند.

صدای آژیر. "صدایی که هم اکنون می شنوید صدای آژیر قرمز است و بدین معناست که باید به پناهگاه بروید."

پروانه که پناهگاهش باغچه است؟!

اصلا صدای آژیر را که نمی شناسد!!

بوووووم

پروانه.

پروانه جان مادر

فریادی که از میان آوار و آژیر آمبولانس و آتش نشانی شنیده می شد صدای مادر پروانه بود که کودک چند ماهه اش را در روروئک میان حیاط تنها گذاشته بود تا از "علی کاشی" بقال سر کوجه یک پستانک نو بخرد.

"مجتبی قره باغی"

  • مجتبی قره باغی

 

126
کاری از: مجتبی قره باغی - هر کسی از ظن خود شد یار من
  • مجتبی قره باغی

رویایی از جنس خاکستر - این مستند درباره عملیات تروریستی منافقین و شهادت رجایی رییس جمهور وقت ایران می باشد - کاری از مجتبی قره باغی و دیگر همکاران - با صدای مجتبی قره باغی

 

 

  • مجتبی قره باغی

در ادامه داستان اتوبوس که قبلا به صورت مکتوب در سایت قرار داده بودم و برای راحتی شما، داستان رو به صورت صوتی و نمایشی براتون اجازه کردم، امیدوارم بپسندید

داستان صوتی اتوبوس

  • مجتبی قره باغی

این فیلم کاری بنده و دوستان دوره دانشگاهمه که کاملا دور همی و یهویی ساختیم
با بازی خودم با اون شیکم ضایع

  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات